چکیده
این متن گزارشی از چرایی و چگونگی نگارش و اجرای پروژه تئاترموزه در تهران در بازه زمانی 1393 تا 1398 ش است.ابتدا درام کاربردی و اشکال متنوع آن معرفی می شوند سپس تئاتر موزه تعریف،اشکال اجرایی و اهداف آن شرح داده می شوند.سپس متن و اجرا در هر یک از موزه ها به فراخور ویژگی های منحصر به فرد آن توضیح داده می شوند.داستان سه نخ(1393ش)موزه فرش ایران،روایت زن آریایی(1394)موزه ایران باستان،منیرو(1396)موزه ملی علوم و فناوری ایران،او(1397)موزه ملی هنر و ادبیات کودک کانون پرورش فکری و موزه مکتب کمال الملک در باغ موزه نگارستان مجموعه آثاری هستند که برای مخاطب کودک و نوجوان در این پروژه جای می گیرند.تئاترموزه به دلیل خاصیت قوی آموزشی خود فرصتی را برای یادگیری به شکلی غیرمستقیم و مفرح فراهم می آورد و می تواند هم موجب تنوع اشکال درام در ایران شود و همگان را از فواید آن بهره مند سازد و هم رویکرد سنتی به عملکرد موزه داری در ایران را تغییر دهد.
واژگان کلیدی:موزه،تئاتر،آموزش،بازدیدکننده
مقدمه
پروژه "درام کاربردی:تئاتر آموزشی"به عنوان یک حرکت مستقل و خودجوش متناسب با نیاز های اجتماعی و فرهنگی ایران در سال 1389 در دو فاز آغاز گردید.فاز اول آن در مدارس (92-89ش) و فاز دوم آن در موزه ها (97-93ش)متمرکز بود.
درام کاربردی اصطلاحی کلی برای استفاده گسترده تر از درام در فضاهای غیرتماشاخانه ای است.همانگونه که از نام درام کاربردی پیداست فقط به جنبه های زیباشناختی توجه ندارد بلکه برای درام کارایی و هدف مشخصی قائل است و دلالت بر قدرت آن در ایجاد تغییرات فردی و اجتماعی دارد. این شکل از درام با بهره گیری از نظریه های نوین آموزشی و دستاوردهای جدید تئاتری در تلاش است تعامل و مشارکت را در مخاطب تقویت کرده و او را نه یک مصرف کننده اثر هنری که به یک مبدع و یک کنشگر بدل کند.زیرا بر این باور است که بالا بردن آگاهی بدون آموزش ممکن نیست و توسعه بدون مشارکت.به همین دلیل این شکل از درام به طول کامل بر پایه ی آموزش و مشارکت متکی است.
درام/تئاتر در خدمت آموزش،درام در خدمت بهداشت و سلامت و درمان،تئاتر اجتماعات،تئاتر پلی بک،تئاترزندان،تئاترخاطره،سوسیودراما،تئاترموزه،درام/تئاتر درمانی شکل های متنوع درام کاربردی اند که در جهت تحقق تغییر،توسعه و درمان حرکت می کنند.بعضی بر بداهه پردازی استوارند و بعضی دیگر بر متن بیش از بداهه تمرکز دارند.
قصه در درام کاربردی جایگاه ویژه دارد و به طرق مختلف و تمهیدات ویژه ای از آن بهره گرفته می شود.در بعضی،داستان عنصری در کنار دیگر ارکان نمایش محسوب می شود،اما در بعضی دیگر قصه یا اساس اثر است و داستانهای شخصی و واقعی جلوه و اهمیت بیشتری می یابند نظیر تئاتر خاطره،درام/تئاتر درمانی و تئاتر پلی بک و یا به دلیل آموزشی بودن،قصه ها تجلی گاه تمامی معانی و نکات ظریفی هستند که اجرا در صدد انتقال آنها به مخاطب است همانند تئاتر در خدمت آموزش و تئاتر موزه.
پس از اجرای فاز اول پروژه و تبدیل کتابهای درسی مشخصی(چون تاریخ،مطالعات اجتماعی،مهارتهای زندگی و ادبیات که در هویت بخشی و آگاهی دانش آموزان نقش مهمی دارند.) به نمایش و اجرای آن در کلاس درس فاز دوم پروژه با این سوال ها آغاز شدند:به جز مدارس در کجا می توان تئاتر آموزشی اجرا کرد وکودکان و نوجوانان را خارج از مدرسه نیز ملاقات کرد؟در چه مکان دیگری به جز مدرسه، آموزش اصل مهم است و می توان با درام کاربردی آن را نوین و تقویت کرد؟مدرسه به عنوان مهمترین مرکز آموزش رسمی به چه مرکز آموزش غیررسمی می تواند پیوند یابد؟موزه ها مهمترین و جالب ترین پاسخ به این پرسش ها بودند.زیرا از یک سو یکی از ضروری ترین وظایف موزه ها آموزش است و از سوی دیگر موزه ها از پتانسیل بسیار قدرتمندی برخوردارند که می توان برای تولید و اجرای درام کاربردی از آن ها بهره برد.اما از میان تمامی موزه های تهران کدام موزه ها باید انتخاب می شدند.درگزینش موزه ها سعی شد همان شیوه ای اتخاذ شود که در انتخاب کتابهای درسی در فاز اول پروژه انجام گرفته بود.
تئاترموزه
تئاترموزه فعالیتی بین رشته ای و حاصل پیوند موزه داری و تئاتر است.دراین شیوه از درام و تکنیک های تئاتری برای اهداف آموزشی،اطلاع رسانی و سرگرمی استفاده می شود تا در ذهن بازدیدکننده موزه،کشف و درک معنای آثار آسان شود.اکثر مردم موزه را مکانی ساکت،کم نور و دلگیر می دانند و کمتر مایل به حضور در آن هستند.ورود تئاتر و قصه گویی به موزه ها و برقراری ارتباط با بازدیدکننده ای که به روال معمول به موزه وارد و آهسته از آن خارج می شود ساختار گذشته ی موزه داری را تغییر می دهد و رویکرد جدیدی را در عملکرد راهنماها بوجود می آورد.این شیوه،محرک موثری برای جذب بازدیدکنندگان به ویژه کودکان و نوجوانان به موزه ها است.
اشکال اجرایی تئاترموزه
1.تفسیراول شخص:که در موزه های تاریخ بسیاردیده می شود اجراگر در قالب شخصیت تاریخی قرار می گیرد.برای مثال او داریوش می شود یا مرد اشکانی.این تجسم بخشی در محیط موزه متفاوت از فضای متداول تئاتری(تماشاخانه ها) است.در این شیوه،بازیگر باید برای ارتباط متقابل با بازدیدکننده و قرارگرفتن در مقام پاسخ گو خودش را آماده کند.درست خلاف بازیگر صحنه که از او انتظار نمی رود در باره شخصیت نمایش بسیار بداند.اجراگر در موزه باید مخاطب را به تعامل کلامی تشویق کند و از قالب نقش خود خارج نشود.همچنین اجرا باید تا می تواند با واقعیت تاریخی هماهنگ باشد.
2.تفسیرسوم شخص:که در آن اجراگر برای انتقال حقایق تاریخی و علمی از تمهیداتی چون لباس،ابزار و نورکمک می گیرد اما آشکارا اذعان می کند که هم دوره با بازدیدکنندگان است و از زاویه دید یک فرد قرن بیست و یکمی به گذشته نگاه می کند.برای مثال او بر خلاف روایت اول شخص وانمود نمی کند که ابن سیناست،بلکه تلاش می کند نقاط عطف مسیرعلمی او را بازآفرینی کند.
3.تفسیردوم شخص:که در آن بازدید کننده از طریق تکنیک ایفا نقش می تواند همانند بازیگران تئاترموزه وارد بازی شود بی آنکه به آمادگی قبلی یا لباس مناسب نیازی داشته باشد.مثلا چگونگی ساختار اجتماعی دوره ی ساسانی را در نقش مردم آن دوره نشان دهد یا نقش مردم در دوران مشروطه و مشروطه خواهی را.
داستان گویی در موزه نیز بسیار مورد توجه و رایج است.زیرا ترکیبی موثر از احساس و معنا است و می تواند موجب زنده شدن شی در خیال بازدید کننده،تهییج و تشویق او به کنجکاوی،تقویت حس مکاشفه و پدید آوردن فضایی برای گفت و گو و بحث و نظر شود.قصه گو همانند نقال در قالب شخصیت های قصه قرار می گیرد در همان حال که همچنان در جایگاه راوی وقایع می ماند.او هم زاویه دید اول شخص دارد و هم زاویه دید سوم شخص.
در تئاترموزه استفاده از ساختمان و فضاهای داخلی موزه به عنوان صحنه و بهره گیری از عناصرموجود مهم و کلیدی است.
برای نوشتن و اجرای قصه یا نمایشی درموزه،قصه گو یا گروه اجرا ابتدا باید پیرامون موضوع موزه و آثار به نمایش درآمده در آن پژوهشی استنادی و میدانی انجام دهد.چندین بار با طیف های متنوع بازدیدکننده همراه شود و چگونگی واکنش آنها را نسبت به آثار ببیند،با راهنماهای موزه و موزه دار مصاحبه کند،دفترچه نظرخواهی از بازدیدکنندگان را بخواند،تلاش کند دریابد موضوع موزه در دیگر هنرها چگونه خود را نشان داده است.همچنین نقاط قوت و ضعف زاویه دیدها را برای اجرای بهتر بررسی و تحلیل کند.
در این فرایند هدفهای چندگانه ای دنبال می شود:
1.ایجاد علاقمندی،کنجکاوی و جذب بیشتر بازدید کننده کودک و نوجوان به موزه
2.تقویت نقش آموزشی موزه ها از طریق قصه و نمایش
3.رویکرد جدیدی به عملکرد راهنمای های موزه
4.ایجاد ارتباط بیشتر میان مدارس و موزه ها به عنوان مرکزی برای آموزش و یادگیری به شیوه ای غیررسمی
5.تشویق بازدیدکننده کودک و نوجوان به تعامل و مشارکت و رشد تفکرخلاق وانتقادی
6.دلپذیرتر کردن مکان موزه برای بازدیدکنندگان و پدیدآوردن محفلی برای گفت و گو و تقویت روابط انسانی و اجتماعی
7.ایجاد انگیزه و کشش در بازدیدکننده برای یادگیری
8.بهره گیری و توسعه فعالیتهای بین رشته ای(موزه،آموزش،تئاتر)
9.تجربه کردن تئاترموزه و قصه گویی نمایشی در موزه های ایران به عنوان شیوه ای موثر،رایج و پذیرفته شده در موزه های جهان
10.تنوع بخشی در مضامین و مکانهای قصه گویی برای حیات قصه ها
11.تولید قصه/نمایش برای نوجوانان - به دلیل محدودیت تولیدات فرهنگی برای این گروه سنی- در فضایی متفاوت
12.فراهم آوردن موقعیتی برای طرح قصه های شخصی و انتقال تجربه های زیسته ی آنها در باره ی موضوع موزه
پیشینه و روش تحقیق
هنگامی که فاز دوم پروژه در سال 93 شروع شد در باره ی تئاترموزه هیچ منبعی به فارسی وجود نداشت.ازاین رو نیاز بود هم اطلاعات نظری آن تهیه گردد و هم چگونگی اجرای آن در موزه های ایران بررسی شود.روش پژوهش در حین عمل به دلیل فرایند پویا و چرخشی خود میان نظر و عمل می توانست این فقدان را جبران کند.همچنین قصد بر این بود که نتایج این تحقیق به عنوان اولین اثر تالیفی پیرامون تئاترموزه که در ایران نیز تجربه شده در قالب کتابی عرضه گردد.درحوزه ترجمه،چاپ دو کتاب:"تئاتر کاربردی موردپژوهی های بین المللی و چالش های عملی"(فصل ده آن در 24 صفحه به تئاترموزه اختصاص دارد.) در سال 94 و کتاب"نگاهی نو به تجربه ی دیدار از موزه"با تاکید بر جنبه های آموزشی موزه ها در سال 95 منابع مربوط به این موضوع هستند.
موانع تحقیق
1.رویکرد سنتی به عملکرد موزه داری در ایران
2.عدم شناخت مدارس به نقش آموزشی موزه ها و فراهم آوردن فرصتی فراتر از یک دید و بازدید سالیانه
3.کمبود منابع مالی برای تامین حداقل دستمزد برای گروه های نمایشی جهت اجرا در گالری ها و سالن های موزه ها
چهار تجربه
موزه ها جدا از ویژگیهای مشترک،هر یک مختصات منحصر به فردی دارند و مواجه قصه گو/گروه اجرا با هر یک از آنها متفاوت است.به همین دلیل شرح این چهار تجربه از الگو و ساختار واحدی پیروی نمی کند.
تجربه اول: موزه فرش ایران
مکان و فضا
اگرچه تئاترموزه را گفتن قصه ها از طریق اشیاء می دانند معماری،فضاهای بیرونی و داخلی موزه نیز از اهمیت ویژه ای برخوردارند و قصه گو/گروه اجرا می تواند برای بالا بردن کیفیت اثر خود از این عناصر به خوبی بهره گیرد.حتی گاهی خود معماری موزه،سوژه اصلی است و تلاش می شود مجرد از آثاری که در خود جای داده مورد توجه و بررسی قرارگیرد.همانند موزه هنرهای معاصر با معماری بی بدیل اش که می توان به آن به مثابه یک اثر هنری اندیشید،برای اش قصه نوشت و شخصیت های داستان را برای پیدا کردن راه خود یا گشودن رازی در آن رها ساخت.
نزدیک درب ورودی موزه فرش ایران هفت حوض یا آب نماست که از چرخش دو مکعب مستطیل ساخته شده اند.در حیاط موزه،بنایی دیده می شود به نام نمازخانه که آن هم از چرخش دو مکعب مستطیل بی سقف ساخته شده اند.مکعب درونی رو به قبله است و یک جفت کفش آهنی بیرون آن تعبیه شده است بعد مسیرنیم دایره ای که با پلکان به ساختمان موزه منتج می شود که در شش ماه اول سال در پوشش گیاهی پنهان است.کشیدگی و گستردگی نمای بیرونی ساختمان موزه یادآور خود قالی است و رواق های ستون دارش تداعی گر دار قالی و لابی مرکزی یا حوضخانه با فرش های پر نقش و نگار رنگارنگ بزرگ که از سقف آویخته شده اند فضا و اتمسفرتاثیرگذار و دعوت کننده ای را برای اجرا فراهم می آورند.
عموم بازدیدکنندگان اینگونه تصور می کنند که بازدید زمانی شروع می شود که وارد ساختمان موزه شوند در حالی که قبل از آن نشانه هایی جهت تفکر و تخیل در مسیر بازدید قرار گرفته است.این وظیفه قصه گو/گروه اجرا است که در اثر خود به شیوه ای خلاقانه به این عوامل مهم اشاره کند و نگاه بازدیدکننده را به فرایند بازدید تغییر دهد.
از آنجایی که موزه از بخشهای متنوعی برخوردار است نباید اثر در یک نقطه ثابت اجرا شود بلکه باید اندیشید چگونه می توان قصه را بخش بندی کرد و آن را در قسمت های مختلف موزه جاری ساخت.این تقطیع در قصه و حرکت مخاطب در مکان و زمان همانند تکنیک فاصله گذاری تئاتر برشت می تواند موجب تقویت قدرت تفکر بازدید کننده شود و تنوعی دراجرا پدید آورد.نباید فراموش کرد که حوصله و وقت یک بازدید کننده به اندازه تماشاگری نیست که برای دیدن نمایشی به تماشاخانه آمده است به همین سبب باید از همان ابتدا به محدودیت زمان اجرا در هر بخش توجه کرد.
متن
برای نگارش قصه ای جهت اجرا در موزه فرش،انواع منابع نوشتاری(نظری و ادبی) و تصویری(عکس و فیلم) مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتند تا از یک سو اطلاعات صحیح و موثق در باره ی موضوع موزه به بازدیدکننده ارائه شود که واحدهای آموزشی و پژوهشی موزه نیز آن ها را تایید کنند و از سوی دیگر،بتوان به قصه ای ناب و غیرتکراری دست یافت که قبلا این گونه نوشته و گفته نشده باشد.توجه به پیشینه قالی بافی در ایران،مراحل بافت،ابزارهای بافت،انواع طرحهای قالی،خواندن مقالاتی که از زوایای گوناگون به فرش پرداخته بودند از جمله مقالات موجود در مجله ی وزین طره و فرش نامه و مطالعه و تحلیل داستانهایی که در باره ی فرش برای کودکان و نوجوانان _که مخاطب هدف این پروژه بودند _ نوشته شده اند از جمله قدمهایی بود که باید در این راه برداشته می شد.تم غالب کتابهای مربوط به فرش برای کودکان بیشتر پیرامون محورهایی چون ظلم رفته بر قالی بافان،آرزوهایشان و چگونگی بافت قالی است و برای نوجوانان بیشتر مربوط به تاریخچه قالی بافی و مراحل تولید فرش است.در قالب نمایشنامه اثری با موضوع فرش برای نوجوانان تا امروز نوشته نشده و تنها یک اثر،ویژه کودکان به نام دختران باغ های قالی به قلم هنگامه مفید موجود است.داستان سه نخ که پس از عبور از این مرحله نوشته شد سرگذشت سه نخ-خامه- قالی است که اتفاقی مهم و ناگوار-جنگ- آن ها را از هم جدا می کند و هرکدام سرنوشتی متفاوت می یابند.
برای آن که بازدیدکنندگان نسبتی میان خود و قصه ما پیدا کنند و با پرسشی مواجه شوند در بدو ورود به ساختمان موزه توسط سه قصه گو به سه گروه تقسیم شدند و بدور دستهایشان نخ های قرمز،زرد یا آبی بسته شد و از آنها دعوت شد بدون در نظر گرفتن نخ دور دستشان کنار یکدیگر در لابی مرکزی بنشینند.
منابع اصلی قصه ها
داستان نخ قرمز،درخت افسون با الهام از یک آیین نمایشی،مراسم قالی شویان در مشهد اردهال و بر اساس کتاب قالی شویان،مناسک نمادین قالی شویی در مشهد اردهال به قلم علی بلوکباشی نوشته شده است. داستان نخ زرد،گلیم بخت با الهام از یک تصویر از یک کتاب مصور به نام فرش اثر استاد پرویز تناولی نگاشته شده است تا ویژگیهای دست بافت زنان عشایر را معرفی کند و داستان نخ آبی،نسیان با گریزی بر قالی بهارستان و قالی اردبیل قصه ای معاصر دارد و تلاش می کند میان میراث اجتماعی و میراث فرهنگی پیوندی برقرار کند.
اجرا
فرم اجرایی اینگونه است که قصه گو در لابی مرکزی سرگذشت نخ قرمز را می گوید.موزه دار در گالری طبقه همکف سرگذشت نخ زرد را تعریف می کند و بازدیدکنندگان در گالری طبقه اول موزه سرگذشت نخ آبی را پیش بینی می کنند.از آنجایی که از قبل میزان همکاری و توانایی راهنمای موزه یا موزه دار برای نوشتن و گفتن قصه ای در باره ی نخ زرد برایمان مشخص نبود و نیز نمی دانستیم که بازیدکنندگان تماشاگر اثر ما چقدر در گفتن سرگذشت نخ آبی مشارکت خواهند کرد برای حفظ ساختار و معنای اثر،برای دو نخ دیگر،قصه نوشته شد و قصه گویی هایی انتخاب شدند تا دیگر قصه ها به قصه های ما پیوند زده شوند و این نهال را پر شاخ و برگ کنند.
در فواصل اجرای قصه ها،بازدیدکنندگان با راهنماهای موزه همراه می شوند و به سراغ تماشای آثار می روند.بر اساس آثار به نمایش درآمده که تعدادی از آنها قبلا گزینش و گلچین شده بودند سوالاتی طراحی شد تا ذهن بازدیدکننده را بیشتر درگیرموضوع کند و او را برای گفت و گو و اظهارنظر آماده سازد.برای طراحی این سوالات از دو منبع الهام گرفته شد:1. یافته های یک پروژه پژوهشی به نام "متحد شدن موزه ها و مدارس در آموزش"که در قالب یک مجموعه کتاب جیبی پنج جلدی به نام "جست و جو" منتشر شده است.در هر یک از این کتابها تنها ده سوال برای دیدن،فکرکردن، فهمیدن وکشف کردن چاپ شده است.هر جلد روی یک هدف کاملا مشخص تمرکز دارد:جست و جوی زیباشناختی،جست و جوی روایی،جست و جوی منطقی/کمی،جست و جوی بنیادین،جست و جوی تجربی.2.کتاب ایده های بزرگ برای بچه های کوچک،آموزش فلسفه از طریق ادبیات کودکان نوشته توماس وارتنبرگ.در این کتاب،قصه هایی برای بچه ها گفته می شود سپس درک و تحلیل قصه ها در قالب پرسش و پاسخ انجام می گیرد.
منبع دیگری که در نگاه کلی ما برای اجرای قصه های مختلف در موزه ها بسیار موثر بود کتاب"تجربه موزه،کشف معنا"نام دارد که به مباحث بسیارمهم و جالبی می پردازد نظیر:مراحل کار با بازدید کننده(توضیح،تحلیل،تفسیر)،چگونگی برانگیختن تخیل،تفکر وکنجکاوی مخاطب و ربط دادن موضوع موزه با زندگی و تجارب بازدید کننده و این که چه کنیم که بازدید به تجربه ای به یادماندنی و پرمعنا بدل گردد و بازدید کننده بتواند در ساختن این معنا شرکت کند و سهیم شود.
تجربه ی دوم: موزه ایران باستان
همزیستی مکان و اشیاء
تجربه ی دوم اتفاق خوب و خجسته ای بود چون سبب گردید بتوانیم پیوندی میان دو فاز پروژه برقرار کنیم.بخش تاریخ کتاب درسی مطالعات اجتماعی سال چهارم و هفتم به بحث ایران باستان اختصاص دارد و موزه ای نیز با این موضوع در تهران فعال است که به عنوان قدیمی ترین موزه و موزه مادر معرفی می شود.بنابراین می توانستیم به قصه هایی فکر کنیم بر اساس این کتاب درسی و اشیاء موجود در موزه تا دانش آموزان بتوانند درس تاریخ خود را در موزه ایران باستان بیاموزند.
وقتی موزه ای برای اجرا انتخاب می شود باید همانند یک بازدید کننده فعال(نه یک قصه گو با ذهنیتی از پیش آماده)شروع به کنجکاوی کرد.چه عناصر و آثاری توجه را جلب می کنند و در ذهن پرسش می سازند.می توان این موضوع را در نوبت های مختلف از طیف متنوعی از بازدیدکنندگان پرسید و یادداشت برداری کرد.کودکان به دو نوع آثارعلاقه بیشتری نشان می دهند اشیاء بسیار بزرگ و اشیاء بسیارریز.
چون قرار است در مکانهای مختلف موزه قصه گویی کنیم ضروری است به این فکر کنیم چه فضاهایی را برای این کار انتخاب می کنیم که هنگام اجرا مزاحم دیگر بازدیدکنندگان(تنها یا گروهی) نباشیم و در عین حال اطراف ما اشیایی دیده شوند که در محتوا و تصویرسازی قصه مدد رسان باشند و پس زمینه مناسبی را در اجرا فراهم آورند.
تاریخ ایران باستان شامل دوره مادها،هخامنشیان،سلوکیان،اشکانیان و ساسانیان است.به دلیل محدودیت زمان اجرا در موزه و محدودیت زمان تورهای دانش آموزی موظف هستیم در کمترین زمان ممکن به بهترین شکل،مفاهیم را انتقال دهیم.الزامی نیست تمامی اطلاعات موجود در بخش تاریخ کتاب درسی یا تمامی اشیاء مهم موزه را در قصه وارد کنیم و به آنها بپردازیم.اثرقرار است محرک یادگیری باشد،انگیزه و میل به دانستن تاریخ را در مخاطب تقویت کند و حس کنجکاوی او را به گونه ای برانگیخته کند که مایل باشد مجدد به موزه آمده و هر بار بازدید خود را غنی تر سازد.از هر عنصری در محیط باید بتوان برای خلق معنا و حس بهره برد. آیا می خواهیم بر روی یک شی تاریخی تمرکز کنیم و قصه خود را بنویسیم و اجرا کنیم یا مایلیم برای عمق بخشیدن به قصه،پیوندی معنایی میان چند شی ایجاد کنیم.این پرسش ها راه ما را برای رسیدن به مقصود هموار می کند.گاهی در قصه گویی نمایشی به وسایل و آکسسوارهایی نیاز است.وسایل بازی قصه گو موزه باید همانند فعالان نمایش های خیابانی سبک باشند و به راحتی پخش و جمع شوند.کودکان به شدت به وسایل همراه قصه گو که در بقچه یا صندوقچه ای پنهان است علاقه نشان می دهند.زیرا کنجکاوند بدانند درون بقچه یا صندوقچه چیست،کی بیرون خواهند آمد و به چه کاری می آیند.گاهی آن وسیله ی مورد نظر در جیب ها یا لباس قصه گو پنهان شده که این نیز بسیار مهیج است و مغناطیس عجیبی به اجرا می دهد.جا گذاشتن عمدی بخشی از لباس یا وسایل بازی در هر قطعه در هنگام روایت و عبور از آن و بازگشت مجدد بازدیدکننده تماشاگر به آن محل،می تواند بار معنایی اثر را قوت ببخشد.
در تجربه ی ما،سردر اصلی موزه که ملهم از معماری دوره ساسانی است،نقشه بزرگ ایران که به یکی از دیوارها نصب شده،مجسمه ی بلند قامت و بی سر داریوش شاه ،نقشه ایران در دوره ی هخامنشی،کتیبه ها،مجسمه ی بزرگ زاده اشکانی،تابوت سفالین و سردیس سنگی ملکه موزا از مهمترین عناصر و آثاری بودند که مورد توجه قرار گرفتند و قصه ها بر اساس آنها نوشته شدند.
متن و اجرا
روایت زن آریایی از چهار اپیزود تشکیل شده است که در چهار مکان مختلف موزه ایران باستان اجرا می شود.به محض ورود کودکان دوره ی دوم ابتدایی،راوی(زن آریایی) به استقبال آنها رفته و اینگونه قلمداد می کند که ورود بچه ها به ساختمان موزه به مانند ورود آریایی ها به خاک ایران است و از آنها می خواهد به سه گروه مادها،پارتها و پارس ها تقسیم شوند و در مقابل نقشه ی بزرگ جغرافیایی کشور ایران که به دیوار نصب شده در سمت چپ،راست و میانه ی محل بازی بنشینند(همانند همین اقوام که در بخشهای مختلف ایران سکنی گزیدند).زن آریایی به سمت قوم ماد می رود و از آنها و حاکمشان دیااکو می گوید و مثل یک نقال با تغییر بیان و ژست خود در قالب اولین حکمران قرارمی گیرد و بازی در بازی خود را آغاز می کند و به ترتیب نقش آستیاگ،ماندانا،خوابگزاران،شبان و نوزاد (کوروش) را تصویرسازی می کند ضمن آن که جایگاه خود را در مقام یک راوی حفظ می کند و هیچ گاه از نقش راویتگری خارج نمی شود.در لحظاتی که نیاز به گفت و گو مستقیم با تماشاگران است این امر توسط کارگردان،تسهیلگر اجرا،انجام می گیرد.
پس از پایان روایت اول،کودکان همراه با راهنمای موزه بازدید خود را آغاز می کنند و پس از اتمام تماشای آثار دوره ی هخامنشیان در مقابل مجسمه بلند قامت و بی سر داریوش شاه می نشینند تا اپیزود دوم که متمرکز بر این اثر است شروع شود.این مجسمه در محاصره دیگراشیاء ازجمله نقشه ی ایران دردوره هخامنشی،کتیبه ها و سنگ نگاره ها قرار دارد که راوی در بازی خود به آنها نیز اشاره می کند.مشارکت کودکان در این بخش یکی پاسخ به سوال زن آریایی است:داریوش که بود؟و در پایان این بخش به کودکان کاغذ و قلم داده می شود تا برای مجسمه بی سر داریوش شاه سر بکشند و مثل جملات داریوش بر کتیبه ها که برای ما به یادگار مانده از آنها خواسته می شود جمله ای بنویسند که دوست دارند از آنها برای آیندگان باقی بماند.
دانش آموزان هدایت می شوند از آثار دوره ی سلوکیان و اشکانیان بازدید کنند و سپس مقابل مجسمه ی بزرگ زاده اشکانی(مرد پارتی) نشسته آماده ی تماشای روایت سوم شوند که بر سه شی متمرکز است:مجسمه مرد پارتی،تابوت سفالی و سردیس ملکه موزا که خوشبختانه در نزدیکی هم مستقر هستند.در ابتدای این قطعه چند سوال طرح می شود:این مجسمه به کجا خیره شده؟به شما چه می گوید؟چرا این مجسمه یک دست ندارد؟سوال شما از مرد پارتی چیست؟ویژگی ممتاز،درخشان و تاثیرگذار این بخش در این است که راوی برای پیشبرد قسمتی از قصه خود بساطی را می گشاد و خمیری را بیرون آورده و در مقابل دیدگان تماشاگران دو عروسک می سازد تا سرگذشت فرهاد چهارم و شهربانوی ایتالیایی او موزا را برای بچه ها تعریف کند.این تمهید به آنها می آموزد که خود نیز در مدرسه یا خانه می توانند وقایع و شخصیتهای تاریخی را به سادگی و ارزانی بازآفرینی و نمایشی کنند و این که عروسکی منفور به دلیل سرنوشتی تلخ می تواند در پایان اجرا به شکل اول،خمیری بی شکل بدل گردد،گویی ازابتدا وجود نداشته است.
روایت آخر،روایت چهار بعد از بازدید از آثاردوره ساسانیان در فضای داخلی،روبروی در ورودی سالن موزه باستان اجرا می شود،چرا که راوی ضمن شرح وضعیت حکومت و هنردر این دوره،در نقش دختران خسروپرویز از در سالن ایران باستان به مثابه ی در کاخ کسرا خارج می شود و اینگونه بازی پایان می یابد.این بخش با یک سوال تمام می شود:چرا پوراندخت یا آزرم دخت "آیینه و حلقه شهریاری" را برای شما گذاشت و از کاخ بیرون زد؟دو شی ای که در روایت چهار بر آنها تاکید می شود.
مهمترین موانع برای نگارش این قصه گویی نمایشی1.پیدا کردن زبان مناسب برای روایت این چهار دوره ی باستانی و قابل درک بودن آن برای مخاطب کودک 2.دسترسی به متقن ترین اطلاعات چندگانه در باره ی رویدادها و شخصیتهای تاریخی که باید مورد تایید پژوهشگاه میراث فرهنگی قرار می گرفت.
تجربه ی سوم: موزه ی ملی علوم و فناوری ایران
نوشتن قصه های علمی و اجرای آن در محافل قصه گویی ایران کمتر رایج و جای آن بسیار خالی است زیرا نگارش متنی که هم به لحاظ ادبی گیرا باشد و هم بتواند مباحث علمی را در لایه های پنهان خود جای دهد سخت و چالش برانگیز است و نیازمند تفحص و تجربه.اغلب متون علمی برای کودکان در ایران نظری (نه ادبی) و ترجمه هستند.از این رو،مهمترین دلایل انتخاب موزه ملی علوم و فناوری ایران کسب تجربه در این حوزه ،پی بردن به چگونگی ورود هنر به موزه علم و تقویت قدرت پرسشگری است که ذات و سرشت علم است.
گالری فناوری بومی
بر خلاف دو موزه ی قبلی که دارای معماری،فضاسازی و آثاردیدنی ویژه ای هستند در این موزه که بیشتر شبیه نمایشگاه است تعداد اشیاء برانگیزنده و قابل توجه اندکند.یکی از بزرگترین مشکلات در گالری فناوری بومی،چیدمان اشیاء(ماکت لنج،ساعت آبی،آسیاب آبی و بادی،یخچال سنتی،بادگیرو...) است که جلوی هر گونه تخیل ورزی و رسیدن به ایده ای برای یک قصه را می گیرد.مثل قرار دادن لنجی در گوشه دیواری کنار دری.طراحی نور و فضاسازی برای هیچ یک از این آثار در نظرگرفته نشده است و صرفا به دلیل اشتراک آنها با دو موضوع آب و باد کنار هم چیده شده اند.بنابراین اولین قدم در چنین وضعیتی آن است که تلاش کنیم ابتدا شی دیده شود و بازدیدکننده به آن علاقه نشان دهد.اولین شی انتخابی ما لنج بود زیرا به محض نگاه به آن در عین ایستایی حس سفر و حرکت را القا می کرد و پتانسیل آن را داشت تا مفاهیم مهم و امروزی را مورد بحث و نقد قرار دهد. با قراردادن یک فیلترآبی در مقابل منابع نوری تابانده شده به لنج و با استفاده از یک ویدئوپروجکشن می توانستیم عمق آب دریا یا اقیانوسی را با انواع ماهیان و آبزیان بر کف زمین در مجاورت لنج نشان دهیم به گونه ی که وقتی کودکان به دور ماکت لنج می نشینند گویی کنار ساحل یا در دریا نشسته اند.چون این مهم مسیرنشد از بازدیدکنندگان خود- کودکان دوره ی اول ابتدایی -خواستیم از طریق هنر اوریگامی قایق های کاغذی متعدد در سایزهای مختلف و با کاغذهای متنوع بسازند و در مجاورت ماکت لنج بچینند تا بزرگی و خاص بودن لنج بیشتر به چشم آید و فضای یک بندر را تصویرسازی کنند.گفت و گو با راهنماهای موزه و جمع آوری اطلاعاتی که به بازدید کنندگان در باره ی این شی ارائه می دهند همراه با متن پژوهشی که واحد تحقیق موزه در باره ی این شی انجام داده بود مواد اولیه را برای نگارش قصه منیرو فراهم آورد.
متن و اجرا
در ابتدای قصه گویی نمایشی منیرو،قصه گو به جای توضیحات مرسوم برای هر شی که توسط راهنما در موزه ارائه می شود به طراحی سوال می پردازد:
بچه ها چرا کشتی ساخته می شود فایده اش چیست؟ فکر می کنید این کشتی از کجا می آید به کجا می رود و چه کسانی با آن سفر می کنند؟ چرا این کشتی درموزه نمایش داده می شود؟هرکدام ما اسمی داریم.اسم این کشتی چیست؟معنی آن؟ چه چیزی باعث زیبایی اش شده است؟چه شکلهای هندسی در این بادبانها می بینید؟با دستهایتان این اشکال را در هوا بکشید.آیا تا به حال سوار قایق یا کشتی شده اید؟آیا از کشتی یا قایق خاطره ای دارید؟داستان یا شعری خوانده اید که در آن قایق،کشتی یا دریا داشته باشد؟ قصه گو شعری در این خصوص می خواند و به بچه ها گوش ماهی های مختلفی را نشان می دهد.
"منیرو"روایت گر قصه ی دخترکی است که تنها دلخوشی او نشستن کنار ساحل و تماشای لنج است در آرزوی آن که روزی سوار آن شود.مادربرای تسلای دل منیرو قصه ی غلام را برای او تعریف می کند که از طریق کشتی و راه های آبی به ایران می آید و کم کم به یک نشانه،به یک عروسک (مبارک) بدل می شود.سپس عروسک سیاه دست ساز خود را به منیرو می دهد تا او یک همبازی بیابد.حالا به جای مادر این مبارک است که داستان سفرهایش را برای منیرو می گوید.عصر یک روز پاییزی که منیرو و مبارک کنار ساحل نشسته اند دریا بطری را به سمت منیرو قل می دهد و...
اطلاعات آموزشی نهفته در این قصه اشاره به ویژگیهای منحصر به فرد کشتی ایرانی،چرایی جز و مد دریا،طرح مباحث زیست محیطی و خاستگاه عروسک سنتی مبارک است.نکته کلیدی دراینجا نحوه پایان بندی قصه است که باید آغازی برای گفتن قصه های دیگر باشد تا بتوان توجه بازدید کننده را از لنج به سوی دیگر اشیاء این گالری هدایت کرد."بچه ها هر وقت به این قسمت قصه می رسم همین اتفاق می افته.بادی که تو قصه منیرو می وزه آس باد رو می چرخونه(آسیاب بادی به صدا در آمده و می چرخد.)آب رو به حرکت در می آره طاووس رو می رقصونه(اشاره به ساعت آبی که با حرکت آب طاووس ها شروع به تکان خوردن می کنند.)با آب همبازی می شه ما رو به باغ انار و انگور می بره(اشاره به بادگیرهای یزد)گوش کنید این یخچال سنتی می گه من هم قصه دارم."و از این طریق بچه ها برخاسته به سوی دیگر اشیاء می روند و به دور یخچال سنتی با کنجکاوی جمع می شوند.
چون آغازین اجرای ما همزمان با کمپ تابستانی موزه بود پیشنهاد شد بچه های کارگاه سفال و نقاشی پس از اجرای قصه خوانی،لنج های سفالی بسازند و بر اساس قصه منیرو و لنج نقاشی بکشند تا در دیگر اجراها بتوانیم از آنها بهره ببریم.بعد از هر اجرا،بازدیدکنندگان تماشاگر قایق های کاغذی خود را به یادگار به خانه می بردند.
تجربه ی چهارم:موزه ملی هنر و ادبیات کودک کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و باغ موزه نگارستان موزه مکتب کمال الملک
تجربه ی چهارم با دو رویکرد متفاوت در قیاس با تولیدات قبلی طراحی و اجرا شد.
1.در راستای استراتژی های اشکال متنوع درام کاربردی که فواید تئاتر را برای همه می خواهد "موزه برای همه" مورد توجه ما قرار گرفت؛فراهم آوردن شرایطی که گروه های اجتماعی در اقلیت(کودکان و نوجوانان با نیازهای خاص) نیز بتوانند از "قصه گویی نمایشی در موزه" بهره مند شوند.جالب این که این نگاه با تم کنفرانس "موسسه بین المللی کودکان در موزه ها"،"موزه ها مکانهایی برای همه کودکان" ،در سال 2019 م و مباحث مطرح در کنگره بین المللی اسیتژ در سال 2020 م هماهنگ و همخوان شد.
در این تجربه به سوی کودکان و نوجوانان کم/ناشنوا رفتیم.
2.در این تولید به جای قصه گوی حرفه ای،از میان همان گروه اجتماعی در اقلیت قصه گویی انتخاب شد تا با آموزش و تمرین اجرا را بعهده گیرد و از این طریق نه تنها خودشان در تولید اثر مشارکت داشته باشند بلکه با شناخت به نوع مخاطب،ارتباط و رویارویی موثرتری ایجاد شود.همچنین قادر شوند پس از این پروژه،متکی بر خود این روند را ادامه داده،آثار دیگری را تولید کنند.
قصه
"او" روایتگر کودکی است که از طریق نقاشی به شناخت می رسد و از وادی خیال قدمی به جهان واقعیت می گذارد."او" برای انجام تکلیف نقاشی موظف می شود به بررسی آدمهای اطرافش بپردازد و پررنگ ترین شخصیت برای او مادرش می شود.
کلام،زبان اشاره،تصاویر و اشیاء چهارعنصر اصلی برای درک مفاهیم قصه هستند که باید متناسب با توانایی های شناختی و ارتباطی مخاطبان مورد استفاده قرار می گرفتند.از نگاه فرنسیس ایتالیانو در کمپانی تئاتر سنسوریوم استرالیا "در مواجه با مخاطبان با نیازهای خاص باید فکر کنیم:چطور داستان ها را بگوییم،چطورآنها را اجرا کنیم و چطور می توانیم به اجراگر کمک کنیم با بهره گیری از حواس پنج گانه در یک سبک تئاتری بسیار بصری این شیوه های اجرایی را ارائه دهد.هدف این است که مخاطب لذت ببرد،بفهمد و درگیرشود و اینجاست که اجرا به دلیل مخاطب متفاوت راه های جدیدی را جست و جو می کند و تغییر می یابد."
اولین مخاطبان هدف ما،کودکان دبستانی مدرسه نیمروز،تا پیش از این،تجربه ی دیدن نمایشی را نداشته اند و به دلیل نا/کم شنوایی نسبت به هم سن و سالهای خود دایره ی واژگان محدودتری دارند.از این رو،کلمات و ساختار جملات قصه باید ساده و بدون ایهام می بود و قصه ای انتخاب می شد تا نمایش تصاویر متعدد و به کار گیری اشیاء مختلف را ممکن می کرد که هم برای کودکان جذابیت داشته باشد هم به ریتم اثر جان ببخشد و هم بتواند بار معنایی کلمات و اشارات را غنی کند.
قصه گو
میزان شنوایی و ناشنوایی کودکان و نوجوانان مخاطب ما و تسلط آنها به زبان اشاره و لب خوانی یکسان نبود و این نکته باید در اجرا مهم تلقی می شد.ضمن آن که ضروری بود کادر فعال در موزه از جمله راهنماها و موزه داران،واحد آموزش و پژوهش و دیگر بازدیدکنندگان موزه در هنگام قصه گویی با اثر ارتباط برقرار کنند و آن را گنگ و نامفهوم نیابند؛از این رو،قصه گویی انتخاب شد دارای کلام با قدرت شنوایی بیست تا سی درصد که از سمعک استفاده می کرد.
برخلاف تولیدات قبلی که قصه گو در اولین جلسات روخوانی متن،از کل رویدادهای داستان مطلع می شد در این تولید گام به گام پیش رفتیم و هر جلسه روی فرازی از متن تمرکز کردیم .این روش کمک می کرد تا قصه گو کم کم با شخصیت و وقایع آشنا شود؛فکر کند،جملات را حفظ کند و ادامه قصه را حدس بزند.او این آمادگی را نداشت تا با همه حقیقت اثر در مدت کوتاهی روبرو گردد نیاز به زمان بود.
در ابتدای تمرینات،زبان اشاره یکی از شیوه های انتقال معنای قصه به مخاطب نا/کم شنوا بود اما به مرور به جنبه های زیباشناختی آن توجه شد.این که دستها به عنوان یکی از زیباترین اعضاء بدن انسان،دارای الفبا و قادر به حرف زدن هستند و در فضا همچون پیکره ی آدمی می توانند فرمهای مختلفی بسازند و این مسئله اجرای قصه گو را جذاب تر و نمایشی تر می کرد.به گونه ای که دوست داشتی در لحظاتی از اجرا همانند یک دوربین فیلمبرداری فقط روی دستها تمرکز،حرکت را آهسته کنی و امواج دستها را ببینی.
انتخاب موزه
در تجربه ی اول و سوم براساس موزه ای مشخص قصه(هایی) نوشته شد و در تجربه ی دوم و چهارم این موضوع قصه بود که موزه خود را انتخاب کرد.
همانگونه که برای کودکان نا/کم شنوا دبستانی کتابها مناسب سازی می شوند تا برایشان قابل درک و فهم باشد تلاش شد برای اجرای قصه "او"موزه ای انتخاب شود که 1. برای کودکان طراحی شده باشد محیطی جذاب و قابل درک با پیشینه ای قوی از قصه و تصویرسازی(موزه ملی هنر و ادبیات کودک کانون پرورش فکری)با نورکافی که دیگر لازم نباشد موزه هم مناسب سازی شود. 2.در بخش پایانی قصه ی "او"،شخصیت اصلی، انیمیشنی را می بیند که مخاطبان ما نیز می توانند تماشاگر آن باشند.قصه زال و سیمرغ شاهنامه اثر استاد علی اکبر صادقی که در سال 1356 ش توسط کانون پرورش فکری تولید شده است.بنابر این موجود بودن این فیلم در آرشیو موزه و مجهز بودن به سالن نمایش فیلم امتیازات دیگر موزه انتخابی بود.
پس از دیدن فیلم،بازدیدکنندگان 7 تا 12 سال نا/کم شنوا با یک اثر هنر مفهومی با عنوان مداد سفید روبرو می شوند که آنها را به چالش جدیدی دعوت می کند؛این پیوند منسجم و هدفمند،میان بازدید،قصه گویی،نمایش فیلم انیمیشن و هنر مفهومی،قدرت فکر آنها را رشد و حس تنوع طلبی شان را در مواجهه با شکهای مختلف هنری ارضاء می کند.
باید گفت ورود هر گونه اجرایی به موزه موجب تحرک آن می شود و گویی به کسی که تا به حال ساکت بوده صدا می بخشد.کودکان نا/کم شنوا همانند دیگر بازدیدکنندگان درمقابل این صدا خاموش نبوده و به آن پاسخ می دهند و این تعامل،تفکر و تخیل آنها را بیدار می کند.
قصه گویی در موزه توسط و برای ناشنوایان کمک می کند آنها فضای جدید آموزشی را تجربه کنند،به ادبیات،هنر و تاریخ علاقمند شوند، حضور در موزه در کنار دیگر بازدیدکنندگان تعامل اجتماعی آنها را قدرت می بخشد و حس کنجکاوی و خلاقیت آنها را تهییج می کند.
نتیجه
تئاترموزه به عنوان شکلی از اشکال گوناگون درام کاربردی که در فضاهای غیرمتعارفی چون موزه ها،بافتهای تاریخی،باغ وحش ها،گالری ها و آکواریوم ها اجرا می شود به دلیل خاصیت قوی آموزشی خود فرصتی را برای یادگیری به شکلی غیرمستقیم و مفرح فراهم می آورد و می تواند هم موجب تنوع اشکال درام در ایران شود و هم همگان را از فواید درام بهره مند سازد.تئاترموزه اغلب شکلی از تئاتر مشارکتی است که بازدیدکننده را تشویق به تعامل می کند تا میان تجربه های زیسته خود و موضوع موزه پیوندی ایجاد کند تا آموزش و مشارکت(دو عامل مهم توسعه)به بهترین نحو انجام گیرد.این مهم،نگاه به موزه داری و بازدید های دانش آموزی به شیوه ی سنتی را نزد همگان(موزه دارها،مدارس،مخاطبان آزاد)کاملا تغییر می دهد.
ارتباط موزه ها و قصه ها دوسویه است: قصه ها نقش آموزشی موزه ها را تقویت می کنند و موزه ها محفلی متفاوت و نو برای حیات قصه ها پدید می آورند و این دو(موزه ها و قصه ها) در پیوندی سازنده در عصری که ارتباطات مجازی قدرت گرفته،موقعیت جدیدی را برای ایجاد ارتباطات انسانی و اجتماعی فراهم می آورند.
ازآنجایی که در ایران این شکل از درام در قیاس با اجراهای تماشاخانه ای درحاشیه است و منابع اطلاعاتی (مکتوب و تصویری) پیرامون آن اندک و در مراکز دانشگاهی ایران هنوز تدریس نمی شود این پروژه موفق شده است هم در بخش نظر،تئاترموزه را معرفی کند و اولین کتاب تالیفی در این زمینه را به چاپ برساند هم در بخش عمل با چهار تولید،آن را بر اساس مقتضیات اجتماعی – فرهنگی ایران با مخاطب امروز بیازماید.
تئاترخاطره (Reminiscence Theater ) درک و فهم پتانسیل نمایشی در داستانهای واقعی است.خاطرات و تاریخ شفاهی آدمهای عادی به ویژه سالمندان تبدیل به متن نمایشی می شود و در قالب یک اثر دراماتیک پرداخت می گردد و می تواند راهکار موثری برای ارتباطات میان نسلی باشد.کتاب "ساختن تئاتر از خاطرات" نوشته ی پام شوایتزر در یازده فصل در این باره توضیح می دهد.
در درام/تئاتر درمانی( Drama/Theatre Therapy) بر موضوعات شخصی و فردی تاکید می شود.داستانگو یا پروتاگونیست ستاره داستان خودش است و با کمک گرفتن از دیگر افراد برای ارائه نقش های مختلف تحت راهنمایی کارگردانی آموزش دیده، که معمولا درمانگر ماهری است،اجرا می شود.
تئاتر پلی بک (Playback Theatre) تئاتر بداهه ای است که به تجارب فردی و داستان های شخصی اهمیت می دهد.بازیگران به داستان فردی از تماشاگران (که به او داستانگو می گویند) گوش می دهند و بعد، آنچه آن ها به عنوان هسته اصلی داستان و مهم ترین نکات شنیده اند به شیوه نمایشی ارائه یا پلی بک می کنند.تئاتر پلی بک تلاشی است برای تشویق افراد از طبقات و مشاغل مختلف اجتماعی تا داستان های زندگی شان شنیده شود و به شیوه ای رئالیستی یا سمبولیک به تصویردرآیند.
تئاتر در خدمت آموزش(Theatre in Education ) تولید نمایش توسط معلم – بازیگران با و برای بچه ها در مدرسه یا خارج از آن پیرامون مباحث درسی یا غیر درسی است.
نگارش و چاپ سه نمایشنامه ی زنگ اول:تاریخ،ما همان جمع پراکنده،جعبه ی خیال از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 94 یکی از نتایج فاز اول پروژه است.
قصه هایی با موضوع فرش برای کودکان
قالی بپرما را ببر به تهران(مجید پروانه پور)،قالی و قناری(مهدی میرکیایی)،غنچه بر قالی(ابراهیم حسن بیگی)،گل وسط قالی قصه می گوید(محمد فیض)،قصه های گلهای قالی(نادر ابراهیمی)،بزی در قالیچه(ترجمه منیژه رضایی زاده)،بابا ماهی گیر و ننه قالی باف(مژگان مومن زاده)،از من بپرس از فرش(مهدی امین)،باغ همیشه بهار(سیروس طاهباز)،باغ همیشه بهار(علی ذوالفقاری)،باران را چه جوری ببافم؟(نرگس باقری)،مرد قالی باف(احمد سعیدی)
روایت زن آریایی به تهیه کنندگی اداره کل امور سینمایی و تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در کتابخانه های کانون تهران در سال 1394 سی اجرا داشت و نسخه شنیداری آن نیز در استودیو صدا کانون درسال 95 تهیه و رونمایی شد.تنها روایت سوم این اثر فرصت یافت دریک ویژه برنامه برای محققان باستان شناسی،تاریخ و فعالان میراث فرهنگی در موزه ی ایران باستان اجرا شود.
منابع
بلوکباشی،علی،قالی شویان،مناسک نمادین قالی شویان در مشهد اردهال،چاپ اول،تهران،دفتر پژوهشهای فرهنگی،1379.
تناولی،پرویز،فرش،چاپ اول،تهران،بن گاه،1390.
ساکستن،جولیانا، پرندرگست،مونیکا،تئاتر کاربردی مورد پژوهی های بین المللی و چالش های عملی،ترجمه ی علی ظفرقهرمانی نژاد،چاپ اول،تهران،نمایش،1394.
شیرژیان،فریده،داستان سه نخ.تئاترموزه.اجرای نمایش و داستان گویی در موزه فرش ایران،چاپ اول،تهران،پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری،1395.
شیرژیان،فریده،"یادداشتی در باره تئاتر پلی بک"،1392،قابل بازیابی در سایت ایران تئاتر به آدرس http://theater.ir/fa/36983.
فالک،جان اچ، دیرکینگ،لین دی،نگاهی نو به تجربه دیدار از موزه،ترجمه ی مهدی افشار،چاپ او،تهران،دفترپژوهشهای فرهنگی،1395.
Henry, Carole, the Museum Experience: The Discovery of Meaning, National Education Association, 2010
Project MUSE, Quest: Questions for Understanding, Exploring, Seeing and Thinking, Project Zero Publications, Harvard Graduate School of Education, 1995
Schweitzer, Pam, Reminiscence Theatre: Making Theatre from Memories, Jessica Kingsley Publishers, 2007
Wartenberg, Thomas E, Big Ideas for Little Kids: Teaching Philosophy through Children’s Literature, R &L Education, 2009