تاریخ دارای عناصر درام است و بارها دراماتیک شده است.نمونه ی شاخص ایرانی آن نمایشنامه ی مرگ یزدگرد است و سریال سربداران.
اما این بار اتفاقی دیگر افتاده:"خود تاریخ در واقعیت" درامی را خلق کرده است.اجرایی مدرن و ایرانی از نمایشنامه ی آنتیگونه(اثر سوفوکل که حدود 441 پیش از میلاد نوشته شده)درجنبش زن،زندگی،آزادی.
شگفتی آن:"نمایان شدن منطق تاریخ،آشکار شدن تعارض ها و تقابل هاست این که روح به مرحله ی عقلانی تر و آزادتر گذار می کند،جریانی غایت مند به سوی تحقق آزادی"، وهولناکی آن،فاجعه پایان تراژدی است که دیگر خیالی نیست و ساختگی برای رسیدن به کاتارسیس.
شباهت بسیار زیاد که می توان آن را نمونه ی واقعی از شخصیت ها،رویدادها و پایان بندی یک نمایشنامه ی یونانی دوره ی باستان با یک رویداد اجتماعی – تاریخی در ایران سال 1401 دانست.
این اتفاق نه در دربار یا بیت،نه در معبد یا مسجد،نه در مکانی تاریخی یا باستانی چون تخت جمشید،نه در موزه،نه در طبیعتی بکر،نه در گورستان،نه در قلعه چون فلک الافلاک که در فضای شهری،خیابانها اجرا شد نه توسط برگزیدگان بلکه با نقش آفرینی شهروندان.(این جا آنتیگونه یک نفر نیست،تنها نیست!)
آنتیگونه و ایسمنه خواهران دو برادر کشته شده اند که برای حکمرانی و رسیدن به قدرت به روی هم شمشیر کشیده اند.حال کرئون،دایی آنها،بر تخت نشسته،یکی از برادران با احترام و تشریفات به خاک سپرده می شود اما جسد دیگری به جرم خیانت رها می شود تا خوراک کرم ها و لاشخورها شود.آنتیگونه بر خلاف خواهرش این حکم را نقض می کند و مخفیانه پیکر برادر را به خاک می سپارد.داستان او و رویارویی اش با کرئون از این جا آغاز می شود.
تاریخ فرایندی از تحول و تطور است پر از تضادها و نبرد ها و چون رودی در حرکت است و آنتیگونه در این زمینه ی ناتمام تاریخی به عنوان شخصیتی نمادین ظاهر می شود و مقاومت می کند.شخصیتی که از مرحله ی کلیت(انسان بودن) و جزئیت(زن بودن) پافراتر گذاشته به وادی فردیت(آنتیگون بودن) می رسد.
این نمایشنامه ی کلاسیک بر تم های مهم دوره ی معاصر نور می اندازد:قدرت زنان در برابر اقتدار مردان،زن ستیزی،تمامیت خواهی(توتالیتاریسم)،انتخاب و اراده،نافرمانی مدنی،مقاومت و ایستادگی،عدم اجازه ی دفن و عزاداری بر کشته یا کشته شدگان،...
آنتیگونه زندگی خود را به خطر می اندازد،علیه فرمان ناعادلانه شورش می کند(آیا او یک تهدید یا یک برانداز خطرناک است؟تفاسیر متفاوتی از یک شخصیت) و با فدا کردن خود در این امر بقیه افراد جامعه را بسیج می کند تا اعتراض جمعی علیه کرئون ترتیب دهند اعتراضی که به مرگ او کمک می کند بنابراین،این پویایی (دینامیک)طرح و شخصیت،نمایشنامه ی آنتیگونه را به عنوان یک متن سیاسی تثبیت می کند.
تضاد محوری متن برفرد(تمرد او را قدرتمند کرده) در مقابل حکومت،قانون الهی در برابر قانون بشری متکی است و اوج نمایش زمانی است که آنتیگونه ی محبوس خود را حلق آویز می کند و زنجیره ای از مرگ ها را به راه می اندازد.
آنتیگونه همانند شهرزاد،البته نه با قصه گویی که با عمل سیاسی خود،سعی دارد حاکم جبار را متنبه کند و جرات می کند اصلاح کند اشتباهی را که کرئون مرتکب شده است.
متضاد آنتیگونه شخصیت ایسمنه است، فردی است منفعل و از محدودیتهای خود آگاه و در به چالش کشیدن قدرت و قوانین تحمیل شده مردد است و ناتوان.
در روانشناسی فروید نمایشنامه ی اودیپ پررنگ می شود و در فلسفه ی هگل نمایشنامه ی آنتیگونه.
در تحلیل های این نمایشنامه عموما آنتیگونه به عنوان پروتاگونیست و شخصیت مثبت اثر و کرئون به عنوان آنتاگونیست و شخصیت منفی معرفی می شوند.از نگاه هگل "تضاد در تراژدی یونانی تضاد میان نیکی و بدی،خیر و شر نیست بلکه تضاد میان دو امر نیک است".هر کدام از ارزشهایی دفاع می کنند."قهرمان با وفاداری به یک نظام اخلاقی با ادعای اخلاقی نظام های دیگر در می افتد.این یک سویگی است که آنها را به سوی نابودی یا فاجعه می کشاند"."مسئله مهم تنش میان آن دواست.آنتیگونه نظم موجود را برهم می زند و این آغاز یک تصمیم گیری جدید برای همه است.این امر موجب تحول است و این وظیفه ی هر دو سوی درگیری است که به این مرحله جدید فکر کنند تا آن که بخواهند یکدیگر را حذف کنند.این تنش رخ داده می تواند آغاز یک روندی باشد که موجب شناخت بهتر از خود و دیگری می شود و می تواند به سمت تعادلی پیش رود که حاصل فردیت و تعامل جمعی است."