رمان"فروخته شده" (نوشته ی پاتریشیا مک کورمیک) صدای کودک فقیر سیزده ساله ای است اهل نپال که زندگی اش پر از لذت های ساده است تا این که روزی ناپدری،او را برای حمایت خانواده مجبور به ترک خانه می کند.او را به غریبه ای می سپارند تا به عنوان خدمتکار در شهری در هند کار کند اما بزودی درمی یابد که برای تن فروشی فروخته شده است.آیا روزی فرا می رسد که تصمیم بگیرد همه چیز را به خطر اندازد تا زندگی اش را باز پس گیرد؟
ما در جهانی پرتنش زیست می کنیم.در درون خود،روابط پیرامون خود و رسانه های جمعی به شکل های متنوع خشونت را تجربه می کنیم.این خشونت غیر قابل انکار در ادبیات کودک چه جایگاهی دارد و چه جلوه هایی داشته است؟مگان کریسی در قالب مقاله ای در سال 2010 م به این پرسش پاسخ داده که مهمترین فرازهای آن را می خوانید:
خشونت در داستانهای کودکان پدیدهای اخیر نیست، بلکه به اولین داستانهای کودکانه بازمیگردد، زمانی که خشونت به عنوان یک عنصر آموزشی در افسانه ها و داستانهای تعلیمی مورد استفاده قرار میگرفت.
مورین نیمون در مقاله خود در مورد خشونت در ادبیات کودک اشاره می کند"تنها در دهه های اخیر است که جایگاه خشونت در کتاب های کودکان به شدت مورد تردید قرار گرفته است."از این رو گروهی ازداستاننویسان مدرن برای اصلاح بخشهای وحشتناک افسانههای کلاسیک به منظور دلپذیرتر کردن آنها برای خوانندگان مدرن اقدام کرده اند.
آیا واقعاً حذف خشونت باعث کیفیت بالاتر ادبیات کودکان می شود؟
ویلیامز به این نکته اشاره میکند که چرا معلمان و والدین در سالهای اخیر نسبت به ادبیات خشونتآمیز کودکان اینقدر بداخلاق شدهاند: «خواندن و نوشتن خشونتآمیز این ترس را به همراه دارد که ممکن است چنین خشونتی فراتر از صفحه به کلاس سرایت کند».ادامه می دهد که چنین ترس هایی از زمان تیراندازی های اخیر در مدرسه تشدید شده است، و این ترس و هراس بر این فرض استوار است که پسرها نمی توانند تفاوت بین خشونت در داستان و خشونت در زندگی واقعی را تشخیص دهند. با این حال، این فرض در درجه اول نادرست است. بیشتر پسرها می توانند بین خشونت در داستان و زندگی واقعی تفاوت قائل شوند. ویلیامز با استفاده از نمونه پسر خردسالش، پسری را به تصویر میکشد که داستانهای خشن مینویسد،اما در زندگی واقعی پسری کاملا ملایم و آرام است.
وقتی کودکان داستان می سازند، مضامین پرخاشگری غالب است به این دلیل که پرخاشگری یک احساس طبیعی در همه انسان هاست، به نظر مضحک است که انتظار داشته باشیم ممنوعیت خشونت در کتاب های کودکان این تمایل را متوقف کند.
کودکان اغلب به طور طبیعی به سمت داستان هایی کشیده می شوند که در آنها خشونت وجود دارد. بسیاری از آنها میتوانند با موقعیتهای خشونتآمیز که در داستانها به تصویر کشیده شدهاند ارتباط برقرار کنند، و درصورت استفاده مؤثر از این موقعیتها میتوان برای آموزش به کودکان استفاده کرد که چگونه از تصمیمهای خشونتآمیز در زندگی خود اجتناب کنند.
بسیاری از کودکان قبلاً خشونت را در زندگی خود یا در آینده تجربه خواهند کرد، و داشتن ادبیاتی که منعکس کننده این خشونت باشد و به آنها نشان دهد چگونه با موفقیت در سناریوهای خشونت آمیز کنار بیایند، می تواند ارزشمند باشد.
در دنیایی که با خشونت همراه شده است، بسیاری استدلال می کنند که خشونت باید در داستان های کودکان گنجانده شود،زیرا کتاب های کودکان باید جهان را تا حدی دقیق به تصویر بکشند.کنت بی کید تغییری را در سالهای اخیر مورد بحث قرار میدهد که از این ایده دور شده است که جوانان باید در برابر خشونت و شر در ادبیات پناه بگیرند. کید روند کند تولید داستان های هولوکاست را در ادبیات کودکان با انتشار تقریباً فوری کتاب های کودکان درباره تراژدی 11 سپتامبر 2001 مقایسه می کند. او به بیش از بیست کتاب برای کودکان در باره 11 سپتامبر اشاره می کند که اکثر آنها در سال 2002 منتشر شده اند. کید میگوید: احتمالاً مدل مواجهه ضروری شد زیرا ما دیگر تجمل انکار وجود یا به تعویق انداختن رویارویی کودک با شر را نداریم.
نیاز است به کتاب هایی که به جوانان کمک کند با واقعیت روبرو شوند،هر چند این واقعیت ناپسند باشد.ادعای وایتهد نشان میدهد که خشونت در ادبیات کودکان جای خود را دارد، زیرا به درستی جنبههایی از جهان را منعکس میکند که کودکان باید از آن آگاه باشند، مهم نیست که چقدر بزرگسالان بخواهند از کودکان در برابر آن محافظت کنند.
برای بسیاری از کودکان، خشونت چیزی بیگانه نیست که کودکان از طریق ادبیات در معرض آن قرار گیرند. در عوض، ادبیات خوب خشونت را به گونهای در بر میگیرد که کودکان بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
هنگامی که خشونت برای کودکان یک واقعیت در زندگی است، مهم است که آنها نمونه های ادبی شامل سناریوهای مشابه داشته باشند تا بتوانند یاد بگیرند که در مورد اعمال خشونت آمیزی که شاهد آن هستند و چگونگی درک آنها بحث کنند.
بسیاری استدلال میکنند که ادبیات کودکان که شامل خشونت میشود، زمانی میتواند مفید باشد که به کودکان بیاموزد چگونه با تعارضات زندگی خود کنار بیایند.
جنیفر آرمسترانگ به مشکلی اشاره می کند که اغلب در میان پسران جوان در کارگاه های نویسندگی که رهبری می کند می بیند. وقتی دانشآموزان جوان نیاز دارند برای داستانهایشان راهحلی بیابند، اغلب نمیتوانند نتیجهای را تصور کنند. او توضیح می دهد، "تنها راه برای پایان دادن به داستان، ایجاد ویرانی و هرج و مرج است".آرمسترانگ تأکید کرد که دانشآموزانی که نمیتوانستند به عواقب احتمالی فکر کنند و چنین پایانهایی را ایجاد کردند، اغلب دانشآموزانی بودند که کمترین تجربه خواندن را داشتند. او در ادامه به این نگرانی میپردازد که دانشآموزانی مانند اینها در کنار آمدن با تعارضها بعداً در زندگی دچار مشکل میشوند، زیرا آنها هرگز زمینهای در ادبیات نداشتند که موقعیت خود را با آن مقایسه کنند. او حدس میزند: "وقتی بزرگتر میشوند، همین دانشآموزان ممکن است با موانع واقعی در زندگیشان مواجه شوند که نمیتوانند راهحلهایی برای آن ببینند و اسلحههای واقعی را به مدرسه بیاورند".
به نظر میرسد که کودکان باید ادبیاتی را بخوانند که شامل خشونت و راههایی برای غلبه بر موانع و اجتناب از راهحلهای خشونتآمیز است تا از تاکتیکهای حل تعارض در زندگی واقعی استفاده کنند.
از آنجایی که جنگ همیشه در جایی در جهان اتفاق می افتد، این موضوعی است که هرگز از اهمیت خود باز نمی ماند، بنابراین مهم است که کودکان در سنین پایین یاد بگیرند که چگونه هویت شخصی و اجتماعی خود را در شرایط ناپایدار و جنگ زده حفظ کنند.هنگامی که خشونت در ادبیات گنجانده می شود، این تأکید بر تفکر سازنده می تواند نقش بزرگی ایفا کند.
هملت (آخرین صحنه) یا داستان های اغلب وحشتناک برادران گریم ارزش اجتماعی رستگاری برای مردم دارد.هر دو کتاب به خشونت میپردازند، با این وجود لحن اخلاقی را ایجاد میکنند که میتواند به طور مؤثر به عنوان ابزاری برای بحث استفاده شوند.
خشونت در افسانه ها به عنوان یک پیامد واضح و قابل درک برای شخصیت های شیطانی عمل می کند، یک استراتژی موثر زمانی که با شخصیت های سیاه و سفید واضحی که در چنین داستان هایی به تصویر کشیده می شوند، جفت شود. عدالت و قصاص در افسانه ها همیشه به سرعت اجرا می شود.
اگر معلمان و والدین داستانهایی را به اشتراک بگذارند که نشان میدهد خشونت اغلب پیامدهای ناخوشایندی برای عامل و قربانی دارد، کودکان در هنگام ورود تعارضات به زندگی خود، کمتر به خشونت روی میآورند. زمانی که ادبیات «جایگزینهای سازنده» برای خشونت ارائه میکند.
خشونت یک جنبه مهم، اگر چه ناخوشایند، از جهان است که برای قرن ها دوام آورده و امروز نیز ادامه دارد. از این رو، در ادبیات کودک و نوجوان باید به آن توجه شود، موضوعی مناسب و ارزشمند است، زیرا کودکان باید از واقعیت های جهان، چه خوب و چه بد، آگاه باشند.
ادبیات می تواند درک کودک را از راه های مقابله با بروز درگیری یا خشونت در زندگی تقویت کند.
ادبیات با جنبه های خشونت آمیز:خشونت به تصویر کشیده شده در خدمت هدفی است، مانند نشان دادن پیامدهای خشونت یا جایگزین هایی برای اقدامات خشونت آمیز.
خشونت به احتمال زیاد بخشی از طبیعت انسان نیست که بتوان آن را به طور کامل ریشه کن کرد،اگر کودکان با ادبیات مرتبط و مفیدی که در مورد خشونت به آنها آموزش می دهد، آشنا باشند، شانس بیشتری برای مواجهه مسئولانه با دنیایی از خشونت و درگیری خواهند داشت.